معنی سردار قشون اشکانی
حل جدول
سورنا
سردار اشکانی
سورنا
سپهسالار قشون اشکانی
سورنا
سردار قشون اشکانیان
سورنا
سردار بنام اشکانی
سورنا
سردار عصر اشکانی
سورنا
قشون
ارتش، سپاه
سردار ایرانی عصر اشکانی
سورنا
کارن
لغت نامه دهخدا
قشون. [ق ُ] (ترکی، اِ) لشکر. گروهی از فوج. (آنندراج). درحقیقت این کلمه بدون واو است و واو را برای اظهار ضمه در ترکی نویسند و فارسیان اکثر قشون را به واو معروف خوانند. (آنندراج) (بهار عجم).
- امثال:
مثل قشون بی سردار.
مثل قشون شکسته.
قشون. [ق ُ] (اِخ) دهی از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند در 53 هزارگزی جنوب خوسف و سرراه مالرو عمومی سرچاه. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل است. سکنه ٔ آن 50 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری و کرباس بافی است. راه مالرو دارد، و از خوسف میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
اشکانی
اشکانی. [] (اِ) بلغت تنکابی وطبرستان بقله الیمانیه است. (فهرست مخزن الادویه).
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
(قُ) [تر.] (اِ.) سپاه، لشگر.
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، فوج، لشکر
معادل ابجد
1303